حجاب یک مسئله تمدنی و وجه تمایز ما با دنیای غرب است روماتیسم مفصلی ریسک بیماری‌های قلبی را افزایش می‌دهد معاون دادستان خراسان رضوی: بیش از ۵۰ درصد طلاق‌ها ناشی از بی حجابی و بی بند و باری است ۱۵۰ دستگاه تلفن همراه سرقتی در مشهد کشف شد (۲ دی ۱۴۰۳) حق حبس در نکاح چیست و چه آثاری دارد؟ اصول رانندگی در زمان یخبندان و لغزندگی جاده | لغزندگی و رانندگی سقوط مرگبار بالگرد آمبولانس در ترکیه + فیلم عذرخواهی رئیس سازمان نظام پزشکی درخصوص حادثه نابیناشدن ۹ نفر در بیمارستانی در تهران تعداد پشت‌نوبتی‌های جهیزیه به صفر خواهد رسید مدارس کردستان فردا (۳ دی ۱۴۰۳) حضوری است آسیب‌دیدگان اجتماعی بیمه سلامت می‌شوند سالمندشدن جمعیت چه مشکلاتی به دنبال دارد؟ آیا خیار‌های توخالی برای خوردن بی‌خطر هستند؟ کمبود مدرسه در خیابان شهید آرمون مشهد و اطراف آن همچنان پابرجاست | روزنه‌های امید برای حل مشکل کمبود مدرسه هشدار سطح نارنجی سازمان هواشناسی برای مشهد و ۸ کلانشهر دیگر (۲ دی ۱۴۰۳) چگونه از کلاهبرداری‌ در خرید و فروش طلای آنلاین جلوگیری کنیم؟ رئیس‌کل دادگستری خراسان رضوی: مشکلات و تنگنا‌های موجود باید با کار جهادی و تلاش مضاعف رفع شود انجام ۷ هزار تست HIV و شناسایی هفت مورد جدید در مشهد ۵۲ درصد سالمندان را زنان تشکیل می‌دهند توجه وزارت ورزش به قاچاق مکمل‌ هشدار پلیس فتا درخصوص برخورد با سازندگان ویدئو‌های چالشی اینستاگرامی ۳۸ درصد فرهنگیان نیازمند مسکن هستند نزاع مرگبار در دورهمی خانوادگی + عکس وزیر آموزش و پرورش: امتحانات نهایی به هیچ وجه تعطیل نخواهد شد  ۹۶ درصد افراد در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال باسواد هستند پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (یکشنبه، ۲ دی ۱۴۰۳) | تداوم روند افزایش دما تا پایان هفته جاری جزئیات طرح بیمه زنان خانه‌دار و دختران اعلام شد فرودگاه مشهد، میزبان ۱۱۰ بانوی نخبه در پروازی با کادر و خلبان زن | پرواز «ایران بانو» به مشهد آمد (۲ دی ۱۴۰۳) + عکس و فیلم تعویق اعلام نتایج اعتراضات آزمون کیفیت‌بخشی آموزش و پرورش وعده ساخت ۵هزار مدرسه از محل مولدسازی در خراسان رضوی خانواده فاطمی، مقدمه جامعه‌سازی بسته شدن پرونده سرقت طلای زنان در گلشهر توسط پلیس مشهد
سرخط خبرها

باطل‌السحر جن‌زدگان دست او بود | درباره دکتر موسی حجازی، مؤسس بیمارستان روانی مشهد

  • کد خبر: ۲۴۴۸۳۰
  • ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۰
باطل‌السحر جن‌زدگان دست او بود | درباره دکتر موسی حجازی، مؤسس بیمارستان روانی مشهد
یادی از مرحوم دکتر موسی حجازی، مؤسس بیمارستان روانی حجازی و بیمارستان شریعتی مشهد که ۷۱ سال پیش در چنین روزی از دنیا رفت.

یکم| دربار ناصری

پسر رضاقلی خان بود، همانی که صدایش می‌زدند مستوفی. از آن خانواده‌های معتمد دربار بودند. پدرش به محافل خصوصی شاه راه داشت و مادرش امینِ مهدعلیا بود. از اقبال خوش موسی، امیرکبیر پیش از آنکه او به سن تحصیلات عالیه برسد، دارالفنون را تأسیس کرده بود تا استعداد‌هایی مانند او در سنین کم آواره بلاد غریب نشوند. 

حالا دارالفنون می‌رفت و آن قدر در درس و بحث‌های علمی جلوه کرده بود که مادرش به رسم دربار، گوشه روبنده اش را کنار زد، دستی زیر چانه گرفت و از مهدعلیا خواست به این دردانه پسرش که روزبه روز در درجات علمی بالا می‌رود و هزار ا... اکبر جمالاتی دارد و فرانسه خوب حرف می‌زند و زبانزد رجال اهل طب شده است، لقبی شایسته اهدا کند؛ همان گونه که برادر بزرگ ترش، علی خان، را «دبیر مکرم» نامیده بودند و پسر دوم، مصطفی خان، را «بدیع الممالک». مهدعلیا حالا گوشه ابرویی بالا انداخته بود و سری تکان می‌داد و از آنجا که به طرق گوناگون آوازه طبابتش را شنیده و چندباری از معالجاتش بهره برده بود، کمی مکث کرد و گفت: این یکی پسرت پزشک حاذقی است. 

رضاقلی‌خان، ملقب به «مستوفی»، خوب پسر‌هایی تربیت کرده است. ثمره هایش قدر و قیمت دارند. سیدموسی را بعد از این «طبیب اعظم» بنامیم. از این قماش طبیب که هم معالجاتشان حال آدم را روبه راه می‌کند و هم دلشان برای این خاک می‌تپد، کم داریم. اگر هر شهر، یک طبیب اعظم داشته باشد، مملکت گلستان می‌شود.

دوم | دارالشفا

سیدموسی خان حجازی همان تهران هم که بود، سری پر مشغله داشت. روز تا شب، دسته دسته بیمار سراغش را از کوچه پس کوچه‌های شهر می‌گرفتند. آوازه اش به شهر‌های بزرگ رسیده بود. هر درشکه‌ای که به دیگر شهر‌ها می‌رسید، جای سوغات، از مردی می‌گفت که صبورانه پای درد بیماران می‌نشیند و به جیب آدم‌ها نگاه نمی‌کند. دردش، درد اهل شهر شده است. فرنگ رفته است. بعد دارالفنون، به فرانسه رفته است. نعوذبا... دست شفا دارد. 

حالا معیرالملک، والی خراسان، نامه فرستاده به موسی خان که به هر قیمتی میزبانی اش می‌کند و دست اهل و عیالش را بگیرد بیاید مشهد، سروسامانی به وضعیت بهداشت و درمان این شهر بدهد. موسی خان هم با تنهایادگار همسر جوانش که خیلی زود از دنیا رفته بود، همراه با مادرش، رد گنبد طلای امام رضا (ع) را می‌گیرد می‌آید مشهد. 

از راه نرسیده، دعوتش می‌کنند به اداره بهداری شهر و پیش از آنکه گرد راه از تنش برود، می‌نشیند پشت میز دارالشفای رازی و همان ایام هم مسئولیت بهداری شهر را برعهده می‌گیرد؛ اما دلش با میز‌های بزرگ چوبی و کاغذبازی‌های مرسوم دنیای مدیریت نیست. او برای درمان امراض آمده بود و از همان روزی که در سناباد مشهد خانه‌ای گرفت و ساکن شد، کم کم اهالی محلات اطراف، چراغ روشن خانه اش را مأمنی یافتند تا در هر زمان از شبانه روز به او مراجعه کنند، بی آنکه دغدغه قران قران هزینه اش را داشته باشند. درِ خانه موسی خان روی همه مردم باز بود. 

آنچه او را اندوهگین کرده بود، تماشای آدم‌های مهجوری بود که هیچ کس هوای تنهایی شان را نداشت؛ جماعتی منزوی و رنج کشیده که پیرو سرنوشت، مثل بقیه امراض که جسم را نشانه می‌رود، روحشان درد داشت. این را دکتر حجازی می‌دانست، اما عوام الناس که در منجلاب بی خبری و خرافه و ناآگاهی، از تقابل با حقیقت دردناک بیماران روحی روی برمی گرداندند، غصه‌ای روی دل دکتر حجازی کاشته بودند که مانند یک غده سرطانی قلبش را می‌فشرد. 

خودش با چشم‌های خودش دیده بود یکی با سنگ پرتاب کردن آزارشان می‌دهد، یکی چو می‌اندازد مجنون جماعت، اسیر ارواح و اجنه است. دیگری از خانواده رانده شده و آن یکی، بی هیچ کس وکاری گوشه آواره‌ای از دنیا می‌رفت. از همه دنیا ویرانه‌ها و اتاقک‌های تنگ و تاریک زیرزمین، سهم بیماران روحی شهر بود. وضعیتی که لاجرم آدم سالم را به جنون می‌کشید، چه رسد به آدم‌هایی که ناخواسته اسیر امراض روانی شده بودند.

سوم | حاشیه خیابان سمزقند

حالا دیگر همه آدرس بیمارستان حجازی را می‌دانند؛ همان ساختمان حاشیه خیابان سمزقند (آیت ا... عبادی فعلی) که ده‌پانزده سالی می‌شد افتتاح شده بود. همه شهر از همان روز اول، واوبه واو مسیر ساخت و پیشرفت بیمارستان را از روزنامه خراسان رصد می‌کردند. 

از همان روزی که دکتر حجازی دست یکی از خبرنگار‌های روزنامه خراسان را گرفت و با حضور استاندار شهر به سراغ زمین‌های اهدایی آستان قدس رفت و گفت از امروز می‌خواهم این زمین بایر را به امن‌ترین نقطه شهر برای بی پناه‌ترین آدم هایش تبدیل کنم. بعد راه می‌رفت و از آینده ساختمان می‌گفت؛ از اینکه خیال دارد ۹ اتاق مردانه و ۹ اتاق زنانه بسازد با گنجایش ۱۰۰ نفر مجنون. 

این طرف آشپزخانه باشد، آن طرف محل اسکان پرستار‌ها و پزشکان، یک محوطه برای استراحت و هواخوری، یک سالن غذاخوری و.. رؤیای دکتر حجازی به ثمر نشسته بود و در این مدت روزبه روز به تعداد افراد بستری شده اضافه می‌شد. خانواده‌ها ناامید از نگهداری بیماران به آنجا مراجعه می‌کردند و می‌رفتند؛ رفتنی گاه بی بازگشت. سال‌ها از آن روز‌ها گذشته بود، که روزی دخترکی سه ساله مقابل در ورودی بیمارستان رها شد. 

آن دختر در همان اولین نگاه، به دل همه کادر بیمارستان نشست. صدایش می‌زدند «آمنه». علی الظاهر مشکل ذهنی کوچکی داشت، اما قلب و روح زیبایش دل همه پرستار‌ها را برده بود. سیزده سال از درگذشت دکتر حجازی می‌گذشت. آمنه در غیاب دکتر حجازی در آغوش گرم کارکنان مجموعه قد کشید. هر سال بزرگ‌تر می‌شد، اما روحش در همان کودکی باقی مانده بود و خیال بزرگ ترشدن نداشت. دخترک سی چهل ساله‌ای شده بود که شیفته عروسک بود. اهالی محل از سر لطف برایش هدیه می‌آوردند. 

کار به جایی رسیده بود که آدم ها، به امید گره گشایی، عروسک‌ها را نذر روح بی آلایش آمنه می‌کردند. او هم یکی از صد‌ها بیمار روحی بود که اگر در روزگار جوانی دکتر حجازی متولد شده بود، محکوم به آوارگی و مرگ زودهنگام بود، اما حالا زیر سقفی امن که موسی خان برایش به یادگار گذاشته بود، تا پنجاه سالگی در همان ساختمان پیر، اما پرخاطره بیمارستان حجازی زندگی کرد. 

آمنه پنجاه ساله بود که از دنیا رفت. از او سنگ قبری ماند با عنوان خاطره انگیز «آمنه بچه» و از دکتر حجازی دو بیمارستان حجازی و دکتر شریعتی فعلی ماند که آمنه ها، در طول دهه‌ها پابه پای ساختمان بیمارستانش پیر شدند، اما دیگر کسی آن‌ها را جن زده خطاب نکرد. آن‌ها در هیچ زیرزمین نموری به انتظار مرگ ننشستند و با هیچ زنجیر فرسوده‌ای به تخت‌های زنگ زده فرسوده بسته نشدند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->